حالا وقتش رسیده که سری بزنیم به پشت صحنه مصاحبههای ادبی. همیشه مصاحبهکنندهها به نفع نویسندهها به حاشیه میرفتهاند و حالا اگر نوبتی هم باشد، نوبت آنهاست.
پرونده کوچک پیش رویتان، به بهانه چاپ کتاب «هنر نویسندگی» (به کوشش مجید روشنگر، نشر مروارید) تدارک دیده شده. عنوان کتاب، یادآور عنوان مجموعه مصاحبههای فصلنامه معتبر «پاریس ریویو» یعنی Art of Fiction است. خود کتاب هم چندتایی از مصاحبههای این مجله آمریکایی را دربر دارد.
در واقع، این پنجمین مجموعهای است که در دو دهة اخیر به مخاطبان ایرانی گلچینی از مصاحبههای پاریس ریویو را ارائه میدهد و تصویری تازه و دست اول از نویسندگان جهان را پیش روی آنها میگذارد. اولین این مجموعهها به همت محسن سلیمانی با عنوان «از روی دست رماننویس» در 1367 منتشر شد.
در سال 1372 احمد اخوت «کار نویسنده» را درآورد. بعد مژده دقیقی پرچمدار میدان شد و با ترجمه «هنر ویرایش» (تک مصاحبهای درخشان با ویراستار مشهور آمریکایی رابرت گاتلیب) و «رؤیای نوشتن» (ویراست دوم) به نویسندگان معاصرتر مثل پل استر، ژوزه ساراماگو، وی.اس. نایپل و وودی آلن پرداخت.
هولدن کالفید، قهرمان «ناتور دشت» دوست داشت وقتی از کار نویسندهای خوشش میآید، بلافاصله او را گیر بیاورد و با او گپ بزند. رؤیای هولدن ممکن است خام و کودکانه به نظر برسد در صورتی که از وجود مصاحبههای «پاریس ریویو» خبر نداشته باشیم. در واقع، این مجله این رؤیا را تحقق بخشیده و مصاحبههای «پاریس ریویو» حکم همان گپزدنهای یک خواننده علاقهمند با نویسنده محبوبش را دارد که البته مسئولیت این گپها و گفتها به مصاحبهگران چیرهدست این مجله واگذار شده است.
فیلیپ گورویچ، سردبیر کنونی پاریس ریویو توجیه محکمی برای این کار دارد: «علت اینکه ملت به هر جایی که سر و کله نویسندهای پیدا بشود، سر میزنند، این است که آنها پس از اینکه درگیر کار یک نویسنده میشوند، خیال میکنند یکجور رابطه خاص هم با نویسنده دارند و تجسم میکنند که چی میشد اگر میتوانستند با این نویسنده گپ بزنند و دور و برش بپلکند.
ولی اگر چنین فرصتی برای آنها فراهم شود پاک ناامید میشوند؛ چون نویسنده اغلب یا بینزاکت است یا بیعار، یا نگران اوضاع مالیاش است و شما به این فکر میافتید که: عجب، فکر میکردم با یک آدم حسابی طرفم! مصاحبههای ما یک نسخه آرمانی از ملاقات با نویسندهها هستند. ما همه قسمتهای حوصله سربر ماجرا را میبینیم و میگذاریم کنار.»
پاریس ریویو سالهاست این ملاقاتها را با نویسندگان مشهور ترتیب میدهد؛ از 1953 تاکنون. قبل از پاریس ریویو هم مصاحبه با نویسندگان باب بود، اما مصاحبههای این مجله حکایت دیگری دارد. «پاریس ریویو» آنقدر در مصاحبه با نویسندگان جدیت و پیگیری به خرج داده که امروزه دیگر همه متفقالقولاند که این مجله سرسلسله و بنیانگذار ژانر «مصاحبه ادبی» بوده است.
این را ما مدیون «جورج پلیمپتن» (2003-1927) نخستین سردبیر و مؤسس این مجله هستیم. او در 1953، موقعی که در پاریس - کعبه آمال روشنفکرها و نویسندگان آمریکایی - میپلکید، یکجور نوآوری رو کرد؛ به جای اینکه نقد و داوری آثار ادبی را به منتقدها و روشنفکران دانشگاهی واگذار کند، آنها را دور زد و تصمیم گرفت یکراست سراغ خالقان این آثار برود و چند و چون ماجرا را از خود آنها بپرسد.
اولین مصاحبه با ای.ام. فارستر (نویسنده آثاری چون «گذری به هند» و «جنبههای رمان») بود. پلیمپتن تعریف میکند که: «آن روزها مصاحبه را دو نفر انجام میدادند؛ یکی سؤال میکرد و آن یکی با سرعت تمام یادداشت بر میداشت، چون ضبط صوت یا چیزی مانند آن وجود نداشت». این مصاحبه، آغازگر یک سلسله مصاحبههای ادبی درخشان بود؛ امروز «پاریس ریویو» به نیویورک منتقل شده و تعداد گفتوگوهای آن سر به 320 عدد میگذارد.
چند سال پیش، در میانه یک گفتوگوی جمعی ادبی، اتفاق وحشتناکی افتاد. یکی از گفتوگوکنندهها حرف پرتی پراند و معلوم شد اثر مورد بحث را نخوانده و دارد کلی و کیلویی اظهارنظر میکند. اما مطمئن باشید در مصاحبههای پاریسریویو چنین اتفاقی نمیافتد.
غالب مصاحبههای این مجله، مانند یک پروژه درنظر گرفته میشود (مصاحبههای خودمان را که در آن ظرف دو ساعت سروته همهچیز به هم میآید فراموش کنید!) و مصاحبهگر(ها) از خلال ملاقاتهای مکرر با نویسنده (و احیانا با نامهنگاری و تماس تلفنی با او) سعی میکنند به تصویر روشنی از او برسند.
این مصاحبهگرها قبل از ملاقات، «هرچه که باید» در مورد نویسندهها میدانند؛ آثار او و نقدهایی که بر آنها نوشته شده و نیز تمام مصاحبههای قبلی نویسنده را میخوانند و بعد سعی میکنند قلمرو دستنخوردهای از وجود نویسنده را کشف کنند و غالبا هم موفق میشوند.
فرق مهم دیگر مصاحبههای «پاریس ریویو» با قبلیها، در این است که این گفتوگوها کاملا ریتم (فراز و فرود) دارد؛ انگار یکجور «طرح داستانی» بر مصاحبهها حاکم باشد. چنین ریتمی، از ویرایشهای مکرر به دست میآید.
محور اصلی مصاحبههای این مجله را «چگونه نوشتن» تشکیل میدهد. پای ثابت سؤالهای «پاریس ریویو» اینهاست: چه عادتهایی برای نوشتن دارید؟ کی، کجا و با چه ابزاری مینویسید؟ منابع الهام شما برای نوشتن چیست؟ و بالاخره اینکه چه توصیههایی به نویسندگان جوان میکنید؟
این سؤالها، مصاحبهها را تبدیل به گنجینهای غنی از نکات آموزنده برای نویسندههای تازهکار میکند. برخی از این سؤالهامیتوانند راهنمای ورود نوآموزان به دنیای داستان نویسی باشند. گورویچ در این مورد میگوید: «بیمعناست که درباره نوشتن با زبانی رمزآمیز، طوری که فقط «خودیها» از آن سر دربیاورند، حرف بزنیم. با علم اقتصاد و ژنتیک که سر و کار نداریم».
برخی سؤالها و جوابهای این مجله که درباره آدمها و مقاطع سرنوشتساز است اهمیتی همپای «تاریخهای شفاهی» دارد؛ نقلهای همینگوی درباره محافل ادبی پاریس و خاطرات ژیور از ملاقاتش با سلینجر از این دستاند.
«پاریس ریویو» البته فقط مصاحبه چاپ نمیکند و داستان کوتاه و شعر و عکس را هم شامل میشود. نویسندگانی مثل کالوینو، نایپل و فیلیپ راس، با چاپ داستانهایشان در این مجله به شهرت رسیدند. مصاحبههای این مجله هم محدود به حوزه داستان (با 193 گفتوگو) نمیشود و موضوعات گستردهای چون شعر (با 92 گفتوگو)، تئاتر (با 15 گفتوگو)، نقادی (با 4گفتوگو) و طنز و ترجمه و حوزه نشر (هرکدام با 3 گفتوگو) را دربر میگیرد.
گاهی هم یک شماره، به یک موضوع ویژه اختصاص پیدا میکند؛ مثل شمارههای ویژه طنز ادبی (که گفتوگویی با وودی آلن دارد) و شماره ویژه فیلمنامهنویسی (شامل گفتوگویی با بیلی وایلدر) و یا شماره فوقالعاده ویراستاری.
چیزی که همه این مصاحبهها را علاوه بر عمق و تازگی به هم پیوند میدهد، پیشوند «هنر» است. این مصاحبهها با عناوین «هنر داستاننویسی»، «هنر شاعری» و... منتشر میشوند. و اکنون باید از «هنر مصاحبه» نام برد؛ هنری که با «پاریس ریویو» به اوج اعتلایش رسید.
برای هر آدم 3دلار به جیب زدم!
گزیدهای از تکههای بهیادماندنی مصاحبههای پاریس ریویو از متقدمها مثل همینگوی گرفته تا متاخرها مثل استر در پی، میآید. برای بهره کامل اما باید سراغ اصل مصاحبهها را بگیرید:
ارنست همینگوی
نویسندهای که از نوشتن عاجز است یا نویسندگی برای او دشوار است، بهتر است خود را دار بزند. دیگر اینکه بدون ذرهای ترحم یا فریب باید بکوشد که فقط خودش باشد و نخواهد با تقلید از دیگران داستان بنویسد. به نظر من او میتواند با داستان دارزدن خودش شروع کند.
ویلیام فاکنر
- آیا دستورالعمل خاصی برای اینکه کسی نویسنده خوبی شود وجود دارد؟
99 درصد استعداد، 99 درصد انضباط، 99 درصد کار.
- بعضی میگویند نوشتههای شما را حتی بعد از دو یا سهبار خواندن بازهم نمیفهمند. شما چه توصیهای به این افراد میکنید؟
آن را 4 بار بخوانند.
- میگویند شما آن نویسندهای هستید که خشونت تمام ذهنتان را پر کرده است؟
این حرف به آن میماند که بگویید تمام ذهن نجار را چکش پر کرده است.
«فروید» میخوانید؟
من هرگز آثار او را نخواندهام. شکسپیر هم آثار او را نخواند. شک دارم که هرمان ملویل هم خوانده باشد، ولی به طور حتم «موبی دیک» [وال سفیدی که محور رمان ملویل است] چیزی از او نخوانده است.
خورخه لوئیس بورخس
- روش خاصی برای نامگذاری شخصیتها دارید؟
دو روش دارم؛ یکی اینکه به سراغ نام پدربزرگ، مادربزرگهایم و آدمهایی نظیر آنها میروم. با این کار میخواهم دوباره آنها را زنده کنم. روش دوم هم استفاده از اسمهایی است که مرا تحتتاثیر قرار دادهاند. مثلا در یکی از داستانهایم یکی از آدمها که مرتب سر و کلهاش پیدا میشود و دوباره غیبش میزند، «یارمولینسکی» است. این اسم جذبه خاصی برایم دارد. کلمه غریبی است، نه؟
دوروتی پارکر
- سرچشمه غالب کارهای شما چیست؟
نیاز به پول، جانم.
بیلی وایلدر
- چرا رمـاننـویـسها و نمایشنامهنویسهایی مثل اسکات فیتز جرالد و دوروتی پارکر، در هالیوود اینقدر روزگار وحشتناکی داشتند؟
خب، چون آنها در ازای پول قلمبهای به خدمت گرفته شده بودند. یادم میآید آن روزها در نیویورک هر نویسندهای به آن یکی میگفت: «من آه در بساط ندارم. میخواهم بروم هالیوود یک 50 چوق دیگر بدزدم».
مضاف بر این، آنها نمیدانستند نوشتن برای سینما چیبه چی است. شما قبل از اینکه بخواهید قواعد را زیرپا بگذارید، باید آنها را بشناسید و آنها زیر بار آموزش نمیرفتند و فیلمنامهنوشتن را به شوخی برگزار میکردند. برای همین، حاصل کارشان ترکمون بود.
ژرژ سیمنون
معمولا چند روز قبل از شروع رمان، مطمئن میشوم که برای 15 روز با کسی قرار ملاقات نگذاشتهام. بعد از آن دکترم را خبر میکنم. او فشار خونم را میگیرد و همهجایم را خوب معاینه میکند. بعد از آن میگوید: «وضعت میزونه».
- یعنی که آمادهاید، برای کار.
دقیقا، باید مطمئن شوم که برای 11 روز وضعم خوب است و میتوانم تحمل کنم.
- دکتر بعد از 11 روز سراغتان میآید؟
بله، معمولا.
- متوجه چیز تازهای میشود؟
معمولا فشارم پایین رفته است.
- نظر دکتر چیست؟ اشکالی ندارد؟
به نظر او اشکالی ندارد. ولی اگر بازهم به کارم ادامه دهم، برای سلامتیام خوب نیست.
- کار شما را جیرهبندی نمیکند؟
چرا. گاهی میگوید: «ببین، بعد از این رمان دو ماه کار را تعطیل کن.» مثلا همین دیروز گفت: «باشه میتونی کاررو شروع کنی. ولی تا تعطیلات تابستان چندتا رمان دیگه میخواهی بنویسی؟» جواب دادم: «دوتا». گفت: «باشه».
ترومن کاپوتی
- برخی ویژگیهای شخصیتان چیست؟
فکر میکنم خرافاتیبودن، یکی از ویژگیهایم باشد. من همه عددها را جمع میزنم. به بعضی آدمها هیچوقت زنگ نمیزنم، چون جمع عددهای شماره تلفنشان بدیمن است. ممکن است اتاق هتلی را هم به همین دلیل نپذیرم. اما با رعایت این مفاهیم بدوی کمی احساس آرامش میکنم.
وودی آلن
تروفو مرد و همه ما خیلی ناراحت شدیم و تجلیلهای شایستهای از او شد و فیلمهای بینظیرش باقی ماند. ولی فایدهای به حال تروفو ندارد. آدم به خودش دلگرمی میدهد که «آثارم باقی میماند». اما من ترجیح میدهم در آپارتمان خودم زندگی کنم تا در قلب و ذهن آدمها.
کورت ونهگات
- قرار است چاپ نفیسی از «سلاخخانه شماره 5» منتشر شود.
در جریانم. ازم خواستند یک مقدمه جدید برایش بنویسم.
- حرف تازهای هم در آن زدهاید؟
توی این مقدمه گفتم تنها یک نفر در کل این سیاره از بمباران درسدن سود کرد و دهها میلیون دلار به جیب زد. بمباران جنگ را کوتاه نکرد، دفاع یا حمله ارتش آلمان را هم کمرنگ نکرد، حتی یک بنیبشر را هم از اردوگاههای مرگ نجات نداد. فقط یک نفر توی این معامله سود کرد، نه 2 یا 5 یا 10 نفر؛ فقط یکی.
- این آدم کی بود؟
خودم. من بابت هر آدمی که کشته شد 3 دلار به جیب زدم. تصورش را بکن.
ژوزه ساراماگو
شخصیت رمان برای خودش یک آدم است. «ناتاشا» در جنگ و صــلـح یــک آدم اســـت، «راسکولنیکف» یک آدم است. ادبیات جمعیت دنیا را زیاد میکند!
پی.دی جیمز
از بچگی عادت داشتم که در ذهنم خودم را به صورت سومشخص توصیف کنم: «او موهایش را شانه زد و صورتش را شست، بعد لباس خوابش را پوشید...» انگار بیرون از خودم ایستاده بودم و خودم را تماشا میکردم.
رابرت ژیرو (ناشر و ویراستار)
یادم میآید سینگر در ضیافت نوبل هم سخنرانی کرد. ایستاد بالای پلهها و گفت: «صد دلیل وجود دارد که من دوست دارم برای بچهها بنویسم؛ بچهها نقد نمیخوانند، اگر از کتابی خوششان بیاید، هیچچیز نظرشان را عوض نمیکند، اگر هم از کتابی خوششان نیاید، هرچه بگویید متقاعد نمیشوند. بچهها نقطهگذاری را دوست دارند. کتابهای کافکا را نمیخوانند. جیمز جویس نمیخوانند...»
مصاحبه به سبک ایرانی
یکی از معدود آدمهایی که در ایران با مصاحبه به عنوان یک هنر برخورد میکند، ناصر حریری (متولد 1320، بابل) است که مصاحبه برایش یک کار مقطعی و تفننی نیست. او سالهاست که این جریان را از طریق گفتوگو با چهرههای ادبی معروف پیگیری میکند.
اخوان ثالث، شهریار، نجف دریابندری، علی موسوی گرمارودی، نصرت رحمانی، منوچهر آتشی و مهرداد اوستا، عدهای از این مصاحبهشوندگان هستند. این مصاحبهها در سری 13 جلدی «هنر و ادبیات» آمدهاند و در هر جلد یک یا 2 یا 3 نفر از این شخصیتها و نیز برخی بزرگان موسیقی مصاحبه شده که حالا نایاب هستند.
مصاحبههای او آنقدر پر و پیماناند که برای نمونه، موسوی گرمارودی همواره دیگران را برای شناخت آرایاش به مصاحبهاش با حریری ارجاع میدهد. برجستهترین مصاحبه حریری شاید با نجف دریابندری (کارنامه، 1377) باشد؛ مصاحبهای به شدت پرکشش و پر نکته که فراتر از مصاحبههای ادبی یکبار مصرف میایستد:
- ناصر حریری: بهترین مترجمان ایران یکصدم کتابهای مرحوم ذبیحالله منصوری فروش ندارد؛ این مسئله را چگونه توجیه میکنید؟
نجف دریابندری: توجیه این مسئله بهنظر من به این صورت است که فکر میکنم این مسئله زیاد احتیاج به توجیه ندارد.
- یعنی چه؟
یعنی اینکه ذبیحالله منصوری در ادبیات ما پدیده خاصی بود. این آدم را نمیشود پایه بحث قرار داد.
- چرا؟
برای اینکه منصوری در واقع مترجم نبود، نوعی نویسنده بود که از اول بنا را بر این گذاشته بود که خودش را مترجم معرفی کند.
آقای دریابندری، مرحوم منصوری خودش را به عنوان مترجم معرفی میکرد؛ بنابراین ما هم ناچاریم به عنوان مترجم درباره او صحبت کنیم.
نه، به نظر من ناچار نیستیم.
چطور؟
بهنظر من واقعیت قضیه مهمتر است از کلماتی که روی کتاب چاپ میشود.
- حالا اسم این کار را میشود گذاشت ترجمه؟
نخیر. خود آن مرحوم هم بیخود گذاشته و ما نباید گول او را بخوریم. خواننده با واقعیت امر سروکار دارد، نه با آن دو کلمهای که روی جلد کتاب چاپ شده. و اما جلبنظر آن هزاران خواننده قریحه خاصی میخواهد که در عصر ما فقط توی کله یا سینه آدم گوشهگیری به اسم ذبیحاللهمنصوری پیدا میشد.
یکی از اولین رمانهای پلیسی که من خواندم به اسم «گاوصندوق مرگ»، کار این آدم بود. بعد ما برای خودمان صاحب سلیقه دیگری شدیم و شروع کردیم به مسخرهکردن ذبیحالله منصوری...